|
||
منوی اصلی
موضوعات
مطالب
اطلاعیه های سایت ( 15 ) مطالب جالب ( 160 ) آموزشی ( 160 ) کسب درآمد اینترنتی ( 0 ) پیامک های مناسبتی ( 4 ) اخبار کلاهبرداری ( 14 ) اخبار ( 137 ) فیلم تصویر تصاویر جالب ( 14 ) تصاویر ( 2 ) نرم افزار اسکریپت رایگان ( 2 ) نرم افزار رایگان ( 1 ) موسیقی پربازديدترين مطلب
لایسنس نود 32 رایگان(134554 بازديد)
دامنه رایگان com, org, net, info!!!(81755 بازديد)
علت جوش زدن پوست سر(77888 بازديد)
طرز حمام رفتن دختر ها و پسر ها(71250 بازديد)
تصاویر جالب(63915 بازديد)
دختران باردار زیر 18 سال به همراه عکس(63269 بازديد)
فقط یه زن یا مرد ایرانی میتونه ....(60872 بازديد)
مشت زیباترین مجری زن ایرانی به عرب ها (حرکت افتخار امیز)(60673 بازديد)
روان شناسی شخصیتی براساس تاریخ تولد(59979 بازديد)
اسکریپت رایگان فروش کارتهای شارژ و محصولات مجازی(55721 بازديد)
کنترل پنل هوشمند ارسال و دریافت پیام کوتاه(54900 بازديد)
حرکتی تامل برانگیز در قم-نمایش عکسهای بیحجاب دانشجویان(53657 بازديد)
مقایسه تصاویر فیس بوکی ایرانی ها(52964 بازديد)
تصاویر ۳بعدی و دکوراسیون داخلی(52824 بازديد)
|
هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که … اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانه گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین می بارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحرانگیزش را نشنوی که مسحور شیطان می شوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند مراقب باش…. و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: به چشم. شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و این از لطف خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو…. گفتم: به چشم. در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم، و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست می داشتم بر موجی که مرا به سوی او میخواند بنشینم، اما از خوف آتش قهر و چاه ویل باز می گریختم. هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا کسی که نمی شناختم اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم . دیگر تحمل نداشتم. پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمیدانستم چرا؟ قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست… به خدا نگاهی کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم و دردم را بگویم، می دانست. با لبخند گفت: این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست. بدون او توغیرکاملی. مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است . من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمی بینی که در بطن وجودش موجودی را می پرورد؟ من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم… من اشک ریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: پس چرا مرا به آتش قهر و چاه طویل تهدید کردی ؟! خدا گفت: من؟!! فریاد زدم: شیخ آن حرفها را زد و تو سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟!! خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای مرا … و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرف های پیشینش را برای دیگری تکرار می کنید! پست هاي مشابه:
داستان چوپان و مار آشنایی با شیوه های جدید مدیریت؛ فعلا ده جور مدیر داریم! زنی با برج ایفل ازدواج کرد!!! تست هوش طرز حمام رفتن دختر ها و پسر ها چت ایرانی ستارهای فوتبال ایران و اتومبیل های گران قیمتشان بد شانس ترین نسل تاریخ ایران…… چگونه امامزاده های ایران 7 برابر شد!؟ مزایای اینترنت کم سرعت در ایران؟ به این 6 دلیل گلدان بخرید! من در شهری زندگی میکنم که... تا حالا دقت کردین؟!! داستان ماهیگیر مکزیکی و تاجر آمریکایی تماس با سامانه تلفنی انصراف از یارانه! (مطلب طنز) نویسنده: مديريت تاریخ: سه شنبه 20 دي 1390 | rss | نظرات (0) |مشاهده : 12497 | |
مطالب تصادفی
جبران خلیل جبران
آمار سایت
امروز : 209
دیروز : 341 ماه : 8537 ماه قبل : 16824 سال : 36615 سال قبل : 1345485 کل : 20272081 اطلاعات سايت: اخبار :509 نظرات : 23 خروجي rss كاربران: اعضا : 2 كاربران آنلاين : 4
تاییدیه سایت زرین پال
تبلیغات
تبلیغات
|
كليه حقوق مادي و معنوي مطالب برای سايت رایگان برای شما - اندر حکایت خلقت زن محفوظ مي باشد و هرگونه كپي برداري بدون ذكر نام و لينك منبع غير مجاز است . |